-
گم شده
یکشنبه 28 مردادماه سال 1386 00:22
نیستی . . . تنهام . . . این تنهایی , نبودنت , شده عادت . . . فقط همین !!
-
خسته ام فقط همین ....!
پنجشنبه 23 فروردینماه سال 1386 15:12
خسته ام خیلی خسته ... روح و جسمم با هم سازگاری ندارن ! هیچ کدومشون طاقت تحمل اون یکی رو ندارن اما هر دوشون خواهان آرامشن و سکوت ..... دوست دارم از اینجا فرار کنم و برم . کجا ؟؟ مهم نیست ! مهم اینکه از این جا دور بشم تا شاید بتونم خیلی چیزا و یا خیلی لز آدما رو فراموش کنم . . .. ... .... فرهاد جواهر کلام ....... Play...
-
نخوان
جمعه 17 فروردینماه سال 1386 00:54
می توان رشته ی این چنگ گسست می توان کاسه ی آن تار شکست می توان فرمان داد های ای طبل گران زین پس خاموش بمان به چکاوک اما نتوان گفت : نخوان
-
قلب شکسته..
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1385 12:51
چند سال پیش تو دفترش این جوری نوشته بود: I U و این جوری می خوندش: دوستت دارم.... اما امروز بعد از چند سال اونو این جوری تعبیرش می کنه: تو مثه قلب منی پر از خون نجس و کثیف!!!
-
گاهی اوقات این جوری می شه!
شنبه 5 اسفندماه سال 1385 23:23
گاهی اوقات یه لبخند کوچیک آدم مرده رو زنده می کنه ... گاهی اوقات یه حرف کوچیک دل آدمو پر از عشق می کنه ... گاهی وقات یه کار کوچیک پیوند بین آدمارو قویتر می کنه ... گاهی اوقات یه هدیه کوچیک باعث می شه یاد اون همیشه با آدم بمونه ... . .. ... حتی یه تار موی تو وقتی فرسنگ ها از من دوری می تونست تو رو برای من زنده کنه و من...
-
خبر خوش!!
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1385 16:08
من منتظرم و تو داری برمی گردی پیشم من دوباره تو رو می بینم.... اگه اومدی و منو رو زمین پیدا نکردی بدون از خوشحالی بال در اوردم و رفتم تو آسمونا
-
فاصله
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1385 17:53
*ودنیایکلماتاگهفاصلهنباشهکلمتمعنیواقعیخودشونروگممیکنن!* آره !تو دنیای ما هم همین طوره ...... شاید باید فاصله ای بین آدمها به وجود بیاد تا برای هم معنی پیدا کنن تا بهتر همدیگر رو بشناسن ..... و شاید باید من و تو از هم دور می شدیم برای اینکه (من) (تو) (ما) و (عشق) معنی پیدا کنه! . . *مام روز منتظر بودم منتظر یه تک زنگ...
-
کابوس
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1385 11:32
یه مدتیه هر شب کابوس می بینم.... یه کابوس وحشتناک... نه ! اشتباه نکن کابوس های من هیولا و دراکولا و یا آدم خوارها نیستن! بلکه من هر شب کابوس دودلی ها و تردیدهایی که تا امروز تو زندگیم داشتم رو می بینم من هر شب توی خواب سر یه دو راهی قرار می گیرم و هزار جور وسوسه منو به هر کدوم از راه ها صدا می زنه... . .. نمی دونم...
-
گل قشنگم
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1385 23:16
چشمامو آروم میبندم ... مثل همیشه ... شایدم نه این بار آروم تر از همیشه ... آره ... بازم فقط تویی که هستی ... بهم قول دادی که هر بار که چشمامو میبندم بیای پیشم ... حالا یه نفس راحت میکشم . سلام قشنکم ... میدونستم که سر قولت میمونی. از دست من ناراحت نشو. امّا هنوز هر بار که میخوام چشمامو ببندم میترسم .. آره میترسم .......
-
دلم هوای گریه داره
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 11:27
خورشید باید میرفت اخه دیرش شده بود اسمون خواهش کرد اما خورشیذ غروب کرد و رفت اسمون دلش گرفت یهو زد زیر گریه..... اسمون بین گریه هاش می گفت :یه چیزی رو یادم شد بهش بگم می خواستم بهش بگم که چقدر دوسش دارم! من بهش گفتم گریه نکن فردا دوباره برمی گرده کاشکی یکی هم پیدا می شد این حرف روبه من بزنه . .. ... دلم هوای گریه داره
-
من فقط مال توام!
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 19:37
صبا به من می گه تو چرا همش می خندی ؟؟ اون از من می پرسه تو تا حالا گریه کردی؟؟ اون نمی دونه من دوست ندارم کسی به جز تو اشکامو ببینه اون نمی دونه من دوست ندارم واسه کسی به غیر از تو گریه کنم هیچ کس نمی دونه که دلیل همه ی گریه ها و خنده های من تویی و این حس خوبیه که فقط خودم و خودت می دونیم
-
دروغگو
پنجشنبه 28 دیماه سال 1385 21:38
ا ا ونیکه میگفت جونش به جونت بنده حالا داره به گریه هات میخنده اونی که می گفت بدون تو میمیره دروغ میگه دلش جنس کویره دروغ میگه تو گوش نده به حرفاش نگو هنوز میخوای بمونی باهاش خیال نکن بدون اون میمیری بزار بره نباشه جون میگیری