خسته ام خیلی خسته ...
روح و جسمم با هم سازگاری ندارن ! هیچ کدومشون طاقت تحمل اون یکی رو ندارن اما هر دوشون خواهان آرامشن و سکوت .....
دوست دارم از اینجا فرار کنم و برم . کجا ؟؟ مهم نیست !
مهم اینکه از این جا دور بشم تا شاید بتونم خیلی چیزا و یا خیلی لز آدما رو فراموش کنم .
.
..
...
.... فرهاد جواهر کلام ....... Play .......خسته از نبودن تو پر ام از خاطره هامون بگو یادته هنوزم گریه هامون زیر بارون . با تو پر بودم از آواز بی تو خالی از ترانه بیا تا پایان بگیرن گریه های بی بهانه...................................
می توان رشته ی این چنگ گسست
می توان کاسه ی آن تار شکست
می توان فرمان داد
های ای طبل گران
زین پس خاموش بمان
به چکاوک اما نتوان گفت :
نخوان